نوشته شده توسط: الهه ناز
لکه سیاه
* باید یاد بگیریم در هر وضعیتی زیبایی ها را ببینیم!
«زیبایی در چشمان بیننده است.» ضرب المثل انگلیسی
«... هر بار که می خواستم کار بکنم، یکدفعه سرم می رفت بالا و آن لکه سیاه را می دیدم. اعصابم خراب می شد، قلبم به تپش می افتاد، عصبانی می شدم.»
«آن یک میلی متر مربع سیاه تمام فکر و وجود من را پوشانده بود...»
* بعضی وقتها ما عینک بدبینی، عینک تاریکی به چشممان می زنیم و همه اش بدی ها را می بینیم، همه اش منفی ها را می بینیم.
* کافی است نگاه از لکه های کوچکِ سیاه برداریم تا ببینیم که دنیا چه بزرگ است و چه زیبا...
* این توانایی انسان های بزرگ است که می توانند از هر چیزی ولو زشت ترین، زیبایی هایش را بیرون بکشند.
* اول از همه، با «حسن جویی» از دیگران، ما منفعت می کنیم. چنان چه هنگام عیب جویی قبل از این که دیگران آسیبی ببینند، ما خود رنجور و ناراحت خواهیم شد.
* وقتی ما در انبان روحمان مدام اطلاعات منفی بریزیم، چاره ای نخواهیم داشت جز این که انتقام جو باشیم، خشمگین باشیم.
* وقتی صبح از خواب بیدار می شویم، چشمانمان را که باز می کنیم، بگوییم: «خداراشکر! یک روز دیگر را به من هدیه داده اند!»
* می خواهید حالتان بهتر شود؟ راه ساده ای دارد: در خودتان، در دیگران، در طبیعت و در هر چیزی که پیرامونتان است، «زیبایی ها» را ببینید!
* موسیقی ای را گوش کن که به تو روحیه می دهد، به تو امید می دهد، رأفت قلب می دهد.
* ما مثل نوار کاستی هستیم که در آن می توان هر چیزی ضبط کرد: از آوازهای قشنگ و زیبا گرفته تا آهنگ های مغموم و دلخراش.
* فرق است میان انسانیت، عشق، احترام و محبت داشتن با غصه خوری
* بیاییم تصمیم بگیریم لکه های سیاه دنیا و لکه های سیاه زندگی را به اندازه خودشان ببینیم.
مکبث(1) و (2)
* مکبث به جلادش دستور داده بود هفته ای یک بار بر او تازیانه بزند. ما جلادهای خودمان را نمی بینیم. همان ها که به دستور خودمان هر لحظه در حال تازیانه زدن ما هستند...
«در وجود همه ما بذرهای تخریبِ خویشتن وجود دارد که اگر به آنها اجازه رشد داده شود، تنها ثمره شان ناشادمانی خواهد بود.» دوروثی براند
* هنر شکسپیر در این است که توانسته این عناد با خود را که در درون ما انسان ها به وجود می آید، به صورت ضربه های شلاق جلاد بیرون بیاورد.
* آن قدر که فکر می کنیم و ادعا می کنیم، نه خودمان را دوست داریم و نه می شناسیم. به هزار و یک دلیل دائما با خودمان بد هستیم.
* او می خواسته صورت مسئله را پاک کند. عناد و رنجشی را که با خودش داشته، دائم سر دیگری خالی می کرد.
* هر وقت کسی را دیدید که دیگران را آزار و اذیت می کند، یک لحظه تامل کنید. آن شخص با خودش بد است.
* چرا در برخی اخبار و حوادث می خوانیم زن شوهرش را می کشد یا شوهر زنش را؟ برای این که در ضمیرناخودآگاهِ کودکانه اش، این زن یا شوهر مانع وصال است.
* می توانیم لبخند بزنیم و از زندگی لذت ببریم، حتی در میانه سخت ترین مشکلات... چرا لذت های کوچک زندگی را از خودمان دریغ می کنیم؟ جز این است که با خودمان «بد» هستیم؟
* انسان غریزه ای به عنوان غریزه مرگ ندارد، ولی وقتی با خودش بد می شود و می خواهد خودش را از بین ببرد، می شود «مکبث(Macbeth )»
* اگر سیگار می کشید، بدانید که دارید خودکشی می کنید! اگر برنامه ریزی برای زندگی تان ندارید، به نوعی خودکشی می کنید.
* اگر چیزهای جدید نمی آموزید و فکر می کنید با همان آموخته های قبلی باید جواب تمام مسائل دنیا را بدهید، به نوعی دارید خودکشی می کنید.
* چرا از خودتان توقع دارید کامل و بی نقص و بی عیب باشید؟ چنین چیزی اصلا وجود ندارد!
* وقتی با خودمان آشتی کنیم، با همه دنیا آشتی خواهیم شد... وآن وقت است که می توانیم به واقع لذتِ لحظه لحظه زندگی را تجربه کنیم.
* از خودت سوال کن: چرا شادتر زندگی نمی کنم؟ چرا کارهایی را که به نفعم است انجام نمی دهم؟
* نشانه این عناد و دشمنی با خود به صورت اقدامات و تصمیمات غلطی است که می گیریم و منافع حال و آینده خود را به خطر می اندازیم.
* اگر یک تبسم کوچولوی قشنگ به لب هایتان هست، قلب پر امیدی دارید، شوقی در زندگی دارید، اینها نشان می دهد که مسیرتان درست است.
« خداوندا! به من کمک کن، تا خودم را همین طور که هستم بپذیرم، دوست بدارم و احترام بگذارم!»
« تو، خودِتو، به اندازه هر کس دیگری در کل کائنات، سزاوار عشق و محبت خودت هستی.» بودا
* متاسفانه پدر و مادرها خیلی زود می فهمند که اگر فرزندشان را تهدید به «دوست نداشتن» بکنند، سریع رام و حرف گوش کن می شود.
* در ذهن کودک، مورد توجه واقع شدن و نشدن، مترادف زندگی و مرگ است.
* بچه آرام آرام به این باور می رسد که:«من به خودیِ خود دوست داشتنی نیستم. من باید کاری بکنم تا دوستم داشته باشند.»
* یکی از دلایل عمده ای که انسان های عصر حاضر اکثرا خوشبخت نیستند، این است که احساس «دوست داشتنی بودن» در آنها ضعیف است.
* پدر ومادرها آدم های بدی نیستند. چرا که خودشان هم قربانیانِ قربانیان دیگری هستند.
* اگر نوزاد انسان را دوست نداشته باشند. «می میرد». پس بچه به هزار و یک روش سعی می کند در دل پدر و مادرش جا بازکند تا آنها به او محبت کنند. این وضعیت اغلب در بزرگ سالی هم ادامه پیدا می کند؛ با این تفاوت که حالااین کودکِ بزرگ شده باید رضایت یک دنیا را جلب کند...
* آدم های خوشبخت غالبا آدم هایی هستند که «هسته» دوست داشتنی بودن را از خانواده با خودشان آورده اند.
* با تربیت غلط و ایجاد احساس ناخواستنی بودن، دو ترس بزرگ را در افراد به وجود می آوریم و تقویت می کنیم:« ترس از شکست» و «ترس از طرد شدن»
* ما همه اش سعی می کنیم بچه هایمان را در یک قالب از پیش شکل گرفته قرارر بدهیم و این کار بسیار اشتباه است.
* وقتی کسی با خودش بد شد، شروع می کند به تخریب در کار خودش؛ دفعه بعد آن کار را بدتر انجام می دهد برای این که باید خودش را «تنبیه» کند.
* با خودمان که آشتی کنیم، درِ بهشت به رویمان باز می شود!
* باید حقیقتا این را باور کنیم که امروز دیگر روزی نیست که اگر من کاری را غلط انجام بدهم و دیگران من را تایید نکنند، من خواهم مرد.
* خودتان را دوست داشته باشید و بدانید تنها در این صورت است که موفق می شوید.
* اجازه ندهید آدم کوچولوهایی که در ذهن من و شما هستند، زندگی من و شما را خراب کنند!
* اگر به خودتان محبت کنید، خداوند هم خوشحالم می شود که ودیعه اش را خوب نگه داشته اید.
* تنها چیزی که از خودتان طلب می کنید، باید «بهتری» باشد. هر روز نسبت به دیروزتان «بهتر» شوید.
* در مورد خود محمود معظمی: انسان تا وقتی زنده است، مشکل (یا بهتر است بگوییم مسئله یا مسائلی) دارد که باید آنها را حل کند. و زندگی یعنی همین:لذت بردن از حل مسائل!
همواره لبخند می زند. بسیار آرام و شاد است و با روی باز با دیگران برخورد می کند. البته همیشه این طور نبوده؛ زمانی او هم خیلی عصبانی می شد، می خواست حرف خود را ثابت کند، خجول و کم اعتماد به نفس بود و با این که در امتحانات کتبی مدرسه نمرات خیلی خوبی می آورد، هنگام امتحانات شفاهی در کلاس دست و پایش را گم می کرد. حتی یک بار در دبیرستان وقتی نتوانسته بود پای تخته اضطراب و خجولی اش را کنترل کند، با معلمش آن قدر تند صحبت کرده بود که از کلاس اخراج شد!
آن انسان خجول سال ها است که آدم دیگری شده است. چون خودش این طور خواسته و در این راه، پشتکاری فراوان داشته است.
محمود معظمی حالا در سمینارهایش در برابر صدها و گاه چند هزار نفر می ایستد و با اطمینان به آنها می گوید:
« می توانید زندگی تان را بهتر کنید! می توانید آن زندگی را که دوست دارید بسازید! و می توانید خودتان را بیشتر دوست داشته باشید!»
روبه روی دوربین تلویزیونی می نشیند و با لبخند و آرامش با میلیون ها بیننده ای صحبت می کند که برنامه های او را در سراسر جهان می بینند. او عمیقا انسان ها- همه انسان ها- را دوست دارد، و دوست دارد همه را خوشبخت ببیند. برای همین با وجود فعالیت های فراوان دیگر، بیشتر وقتش را در مکتب کمال صرف کمک به افراد علاقه مند می کند.
سال 1370 مکتب کمال را تاسیس کرده، و درباره آن در یک جمله چنین می گوید:
«مکتب کمال نگرشی است که می تواند کمک کند در هر موقعیتی که هستید، بهترین باشید و خوشبخت.»
"نکته: به سایت مکتب کمال به این نشانی:: shop.maktabekamal.com مراجعه کنید.
وبنده این نکات را بعد از خواندن کتاب تایپ کرده و برای شما دوستان گذاشتم تا مثل خودم مورد پسند واقع بشه و تاثیر گذار باشه. با آرزوی موفقیت واسه همه شما عزیزان و دوستانی که این مطلبو میخونن و برای بهتر شدن وبلاگم نظر میدن."
با آرزوی خوشبختی برای همه در پناه خدا.
آدرس: www.maktabekamal.com
info@maktabekamal.com